آخرین ارسال های انجمن
قصه ی من و غم تو قصه ی گل و تگرگه
ترس بی تو زنده بودن ترس لحظه های مرگه
ای برای با تو بودن باید از بودن گذشتن
سر به بیداری گرفته ذهن خواب آلوده ی من
همیشه میون قابه خالی درهای بسته
طرح اندام قشنگت پاک و رویایی نشسته
کاش میشد چشام ببینن طرح اندام تو داره
زنده میشه جون میگیره پا توی اتاق میذاره
کاش میشد صدای پاهات بپیچه تو گوش دالون
طرف دالون بگرده سر آفتابگردونامون
کاش میشد دوباره باغچه پُر گل های تو واشه
غنچه ی سفید مریم با نوازش تو پاشه
کاش میشد اما نمیشه ، نمیشه بیای بیای دوباره
نمیشه دستات تو گلدون گلای مریم بذاره
کاش میشد اما نمیشه این مرام روزگاره
رفتنت همیشگی بود ، دیگه برگشتن نداره ...
فصل پاییزی من که میرسه
فصل اندوه سفر سر میرسه
تو سکوت خسته ی باور من
سایه ام فکر جدائی میکنه
شاخه سرد وجودم نمیخواد
رگ بیداری لحظه هام باشه
نفسم در نمیاد به چِشَم خواب نمیاد
دل من تورو میخواد چشم من گریه میخواد
تو عبور از پل خواب جاده ها
روح من عشقی به رفتن نداره
تو سکوت خالی این دل من
دیگه هیچ چی جز تو جایی نداره
ذهن شبنم که میخواد گریه کنه
فصل بارون تو چِشَم در میزنه
فصل پاییزی من که میرسه
نفسم به عشق تو پَر میزنه ...
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
وبلاگ من
آمار سایت
کدهای اختصاصی